غزل.......عبادت
من از چشمان تو درسی به رنگ تار نمی دیدم
شراب ارغوان دیـــــدم به دســت یار نمی دیدم
دلت آیینه ی من بـود زمــــانی دورترازامروز
تماشای رخم در تـو چـــــنان رخسار نمی دیدم
به طاق گیسوان خود نــــکش عطر گل تحسین
تمام عشق این دنـــــــیا در این بازار نمی دیدم
عبادت میکنم یک شـــب به نـــام درد و تنهایی
وضو گیرم به اشک چشم و این دیدار نمی دیدم
بگیر قاسم سراغ عشق تو از تـــنهایی یک دل
نویسم با دلی غمگــین دل خونـخوار نمی دیدم
قـــــــــــــــــــاسم رنجبــــــــــــــــــــــــــر